سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

منشورعقایدامامیه - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

صفحه 119

بخش ششم

کلیات عقاید

5

نبوّت خاصه


صفحه 120

 


صفحه 121

 

اصل هفتادم

در فصل گذشته درباره نبوت به صورت کلى سخن گفتیم، در این فصل درباره خصوص نبوت پیامبر اسلام یعنى حضرت محمد بن عبد اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) سخن مى گوییم. قبلاً یادآور شدیم که نبوت پیامبران از سه طریق قابل اثبات است:

الف ـ معجزه اى که همراه با دعوى نبوت آورده مى شود;

ب ـ گردآورى قرائن و شواهد، که به صدق دعوى اوگواهى مى دهند;

ج ـ تصدیق پیامبر پیشین.

نبوت پیامبر اسلام را مى توان از هر سه راه فوق اثبات کرد، که ما به صورت فشرده آنها را بیان مى کنیم.

قرآن یا معجزه جاودان

تاریخ قطعى گواهى مى دهد که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) دعوت خود را با معجزات گوناگون مطرح ساخته است. ولى در میان این معجزات، حضرت روى یکى از آنها ـ که در حقیقت معجزه جاودان اوست ـ تأکید اساسى داشت: وآن قرآن کریم است.

پیامبر اسلام نبوت خویش را با آوردن این کتاب آسمانى اعلان نموده و جهانیان را به مقابله با آن دعوت کرد، و به رغم تحدّى آشکار و قاطع قرآن، هیچکس نتوانست در عصر بعثت مانند آن را بیاورد. امروز نیز پس از گذشت قرنها، قرآن همچنان تحدّى خود را اعلان کرده و مى گوید:(لَئِنِ اجْتَمَعَتِ


صفحه 122

الإِنْسُ والجنُّ على أَنْ یَأْتُوا بِمثلِ هذَا القُرآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهیراً)(اسراء/88):بگو اگر انس وجن دور هم گرد آیند که کتابى مانند این قرآن بیاورند، نمى توانند نظیر آن را بیاورند، هرچند برخى از آنان به برخى دیگر یارى رسانند. قرآن در اینجا در مقام تحدّى مى گوید:اى پیامبر، بگو اگر مى توانند کتابى مثل این قرآن بیاورند، و در جاى دیگر به کمتر از این حدّنیز تنزّل فرموده و مى گوید: بگو اگر مى توانند، مانند ده سوره و حتى یک سوره از سوره هاى قرآن را بیاورند.

(قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِسُوَر مِثلِهِ مُفتَرَیات) (هود/13).

( فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ) (بقره/23).

مى دانیم که، دشمنان اسلام در طول 15 قرن که از پیدایش این دین مى گذرد، براى ضربه زدن به اسلام از هیچ تلاشى فروگذار نکردند، وحتى از اتهام پیامبر اسلام به سحر و جنون و مانند آن باز ننشستند،ولى هرگز نتوانستند از پس مقابله با قرآن برآیند. چنانکه امروز نیز همه نوع فکر و اندیشه و ادوات را در اختیار دارند ولى توان پاسخگویى به این تحدّى قاطع و آشکار قرآن را ندارند، و این خود گواه آن است که قرآن، چیزى فوق سخن انسان است.

اصل هفتاد و یکم

پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) معجزات گوناگونى داشت، که شرح آن در کتب تاریخ و حدیث ضبط شده است. امّا در آن میان، معجزه جاویدان او که در تمامى ادوار مى درخشد، قرآن کریم است و سرّاینکه رسول گرامى اسلام با چنین معجزه اى از دیگر پیامبران امتیاز یافته، این است که آئین او، آئینى خاتم و جاودانه است، و آئین جاودانه نیاز به معجزه اى جاودان دارد تا در هر عصر و نسلى برهان قاطع نبوت باشد، و افراد بشر در طول قرون بتوانند بدون مراجعه به


صفحه 123

اقوال دیگران مستقیماً به آن مراجعه کنند.

قرآن از جهات مختلفى جنبه اعجاز دارد، که بحث گسترده درباره یکایک آنها از گنجایش این رساله بیرون است و ما به طور فشرده آنها را یادآور مى شویم:

در روز نزول قرآن، نخستین چیزى که چشم جهان عرب و استادان سخن و بلاغت را گرفت همان زیبایى کلمات، شگفتى و تازگى ترکیب، و برترى معانى قرآن بود که از مجموع آن به فصاحت و بلاغت تعبیر مى کنند. این ویژگى بر عرب آن روز (و امروز) کاملاً مشهود بوده و از همین رو پیامبر گرامى با تلاوت برخى از آیات قرآن و دعوت مکرّر به تحدّى، قهرمانان عرصه سخن و استادان بلاغت را به خضوع و خشوع وامى داشت و وادارشان مى کرد که در برابر عظمت کلام او انگشت حیرت به دندان گرفته، و به فوق بشرى بودن آن اذعان کنند.

ولید بن مغیره، استاد سخن و شعر قریش، پس از شنیدن آیاتى چند از پیامبر اکرم درباره آن چنین داورى کرد:«به خدا سوگند، هم اکنون از محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) سخنى شنیدم که نه به سخن انسانها، و نه به سخن جنّیان مى ماند. سخنى است داراى شیرینى و زیبایى خاص. شاخه هاى کلام وى پربار، و ریشه آن پربرکت است; سخنى است والا که هیچ سخنى برجسته تر از آن نیست، یعنى هرگز قابل رقابت نمى باشد».(1)

این تنها ولید بن مغیره نیست که در برابر جمال ظاهرى و شکوه معنوى قرآن سر تعظیم فرود آورده است، بلکه دیگر بلغاى عرب نیز نظیر عتبة بن ربیعة و طفیل بن عمرو نیز اظهار عجز کرده و به اعجاز ادبى قرآن اعتراف کرده اند.


1 . مجمع البیان، 5/387.

 


صفحه 124

البته، عرب جاهلى به علت پایین بودن سطح فرهنگ خویش، از قرآن جز این جنبه از اعجاز را درک نمى کرد، امّا زمانى که اسلام، خورشیدوار، بر ربع مسکون جهان تابید، متفکران جهان به غور و تأمّل در آیات بلند این کتاب پرداخته و علاوه بر جهات ادبى، از جهات دیگر قرآن نیز که هر یک مستقلاً گواهى روشن بر ارتباط آن با عالَمِ قدس است بهره گرفتند و در هر عصر، نکته هایى تازه از حقایق بى پایان آن آموختند، که این رشته همچنان ادامه دارد....

اصل هفتاد و دوم

در اصل پیش، اعجاز ادبى قرآن را به اختصار بیان کردیم. اکنون برآنیم که به طور فشرده به جلوه هاى دیگرى از اعجاز قرآن اشاره کنیم. اگر اعجاز ادبى قرآن، تنها براى کسانى قابل درک است که در زبان عربى مهارت کافى داشته باشند، خوشبختانه دیگر جلوه هاى اعجاز قرآن براى دیگران نیز قابل فهم است.

الف ـ آورنده قرآن، یک فرد امّى و درس ناخوانده است; نه مدرسه اى رفته، نه در برابر استادى زانو زده، و نه کتابى را خوانده است، چنانکه مى فرماید: (وَماکُنْتَ تَتْلُوا من قبلِهِ مِنْ کتاب ولا تَخُطُّهُ بیمینِک إذاً لارتابَ المُبْطِلونَ)(عنکبوت/48): پیش از این نه کتابى مى خواندى و نه با دست چیزى مى نوشتى، که اگر غیر از این بود باطل گرایان ]در حقانیت رسالت تو[ تردید مى کردند.

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) این آیه را بر مردمى تلاوت کرد که از کارنامه زندگى او کاملاً مطلع بودند. طبعاً اگر وى سابقه تحصیل داشت او را در این ادعا تکذیب مى کردند، و اگر مى بینیم برخى او را متهم مى کردند که «قرآن را بشرى


صفحه 125

به وى مى آموزد»(1) این تهمت نیز بسان دیگر تهمتها کاملاً بى اساس بود، چنانکه قرآن این اتهام را رد کرده و مى فرماید:«آن کس که مى گویند قرآن را به پیامبر آموخته، از غیر عرب است، در حالیکه زبان قرآن زبان عربى فصیح است.(2)

ب ـ قرآن طى مدت بیست و سه سال در شرایط گوناگون (صلح و جنگ، سفر وحضر، و...) توسط پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) تلاوت شده است. طبیعت یک چنین سخن گفتنى ایجاب مى کند که درگفتار گوینده نوعى دوگانگى بلکه چندگانگى پیش آید. مؤلفانى که کتاب خود را در شرایطى یکسان و با رعایت اصول هماهنگى مى نویسند، چه بسا دچار اختلاف و ناهماهنگى در کلام مى شوند، چه رسد به کسانى که سخنى را به تدریج، و در اوضاع و احوال مختلف، القا مى کنند.

در خور توجه است که قرآن کریم درباره موضوعات گوناگون از الهیّات، تاریخ، تشریع و قانونگذارى، اخلاق، طبیعت و غیره سخن گفته، و در عین مجموعه آن وى از سر تا به بُن داراى عالیترین نوع هماهنگى و انسجام از نظر محتوا، و سبک سخن گفتن است. قرآن خود این جنبه از اعجاز را یادآور شده و مى فرماید:(أَفَلا یَتَدبَّرُونَ الْقُرآنَ وَ لَو کانَ مِنْ عِنْدِ غیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اخْتلافاً کثیراً)(نساء/82): آیا در قرآن تدبّر نمى کنند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار مى یافتند.

ج ـ قرآن کریم، فطرت ثابت انسان را مدّنظر قرار داده و بر اساس آن قانونگذارى کرده است. در نتیجه این بینش اساسى، به همه ابعاد روح و زوایاى حیات انسان توجه کرده و اصولى کلى را، که هرگز کهنگى و زوال نمى پذیرد، یادآور شده است.


1 . نحل/103.

 

2 . نحل/103.

 


صفحه 126

 

از ویژگیهاى قوانین کلّى اسلام آن است که در شرایط گوناگون و محیط هاى مختلف قابل اجراست، و مسلمانان زمانى که بر بخش عظیمى از جهان دست یافته بودند، در پرتو همین قوانین، قرنها جوامع بشرى را با قدرت و عظمت اداره کردند. امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «إنّ اللّهَ لم یدَعْ شیئاً تحتاجُ إلیه الأُمّة إلاّ أنْزله فی کتابِه و بیَّنه لرسُولهِ و جَعَلَ لکلّ شیء حدّاً و جَعَل علیه دلیلاً»(1): خداوند هیچ چیزى را که مردم به آن نیازمندند وانگذارده مگر اینکه در کتاب خود از آن سخن گفته و براى رسول خود حکمش را توضیح داده است، و براى هر چیزى حدى، و براى هر حدى دلیلى معین کرده است.

اصل هفتاد و سوم

د ـ قرآن در آیات مختلف به مناسبتهاى گوناگون اسرار جهان آفرینش را که بشر آن روز از آن آگاهى نداشت بیان کرده است، وکشف این اسرار براى فرد درس نخوانده که در یک جامعه بى خبر از همه چیز زندگى مى کند، جز از طریق وحى امکان پذیر نیست. کشف قانون جاذبه از افتخارات علم جدید به شمار مى رود و اینک استوارى کاخ آفرینش را برپایه آن تفسیر مى کنند. قرآن در جمله بسیار کوتاهى پرده از این قانون برداشته و مى فرماید:(اللّهُ الّذی رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَد تَرَونَها) (رعد/2): خدایى که آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است. کشف قانون زوجیت عمومى یکى دیگر از دست آوردهاى علم جدید است، و قرآن کریم در روزگارى که کمترین اطلاعى در این باره موجود نبود از آن خبر داده مى فرماید:(وَ مِنْ کُلِّ شَیْء خَلَقْنا زَوجینِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ) (ذاریات/49): از هرچیزى جفت آفریدیم، باشد که متذکر شوید. و


1 . کافى: 1/59.

 


صفحه 127

نمونه هاى دیگر که در کتابهاى تفسیر وکلام یا دائرة المعارف بیان شده اند.

هـ ـ قرآن پیش از وقوع برخى حوادث، قاطعانه از آنها خبر داده و گزارهاى وى نیز دقیقاً به وقوع پیوست است. نمونه هاى این امر زیاد است که تنها به یک مورد آن اشاره مى کنیم: روزى که رومیان خداپرست مسیحى، مغلوب ساسانیان آتش پرست گردیدند; مشرکان عرب این ماجرا را به فال نیک گرفته و گفتند مانیز بر خداپرستان جزیرة العرب (مسلمانان) پیروز خواهیم شد. قرآن در آن موقع قاطعانه خبر داد:(غُلِبَتِ الرُّومُ * فی أَدْنَى الأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنینَ للّهِ الأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).(روم/2ـ4): رومیان در نزدیکترین زمین (به دیار عرب) مغلوب شدند،و آنان پس از این شکست، در مدت کمى (میان سه تا نه سال) بر حریف پیروز خواهند شد. چیزى نگذشت که این پیشگویى به وقوع پیوست، و همزمان هر دو گروه خداپرست (مسیحیان روم و مسلمانان عربستان) بر دشمنان خویش (ایران ساسانى و مشرکان قریش) پیروز شدند. از این جهت در ذیل آیه از سرور و شادمانى مؤمنان سخن مى گوید و مى فرماید:(یَوْمَئِذ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ) زیرا این دو پیروزى همزمان رخ دادند.

و ـ قرآن زندگانى پیامبران و امتهاى پیشین را در سوره هاى مختلف با تعبیرهاى گوناگون بیان کرده است. این سرگذشتها در کتب عهدین (تورات و انجیل)نیز وارد شده است، ولى به هنگام مقایسه روشن مى شود که قرآن یکسره وحى الهى است، ولى آنچه در عهدین آمده از دستبرد تحریفگران مصون نمانده است.در گزارش قرآن از زندگى پیامبران، کوچکترین مطلبى بر خلاف عقل و فطرت بى تناسب با مقام والاى پیامبران وجود ندارد، در حالیکه در قصص عهدین این نوع نارساییها فراوان است.در این زمینه تنها مقایسه میان قرآن با عهدین در مورد سرگذشت آدم کافى است.


صفحه 128

 

اصل هفتاد و چهارم

قرائن و شواهد نبوت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)

گردآورى قرائن و شواهدـ چنانکه قبلاً گفتیم ـ از امورى است که مى تواند صدق دعوى پامبران را اثبات کند. در اینجا برآنیم که به طور فشرده، به قرائنى که دال بر صحت دعوى پیامبر اسلام است اشاره کنیم. این قرائن عبارتند از:

الف ـ سوابق زندگى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم): مردم قریش پیامبر اسلام را پیش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امین» خوانده و اشیاى گرانبها را نزد اوبه امانت مى گذاشتند. زمانى که در تجدید بناى کعبه براى نصب حجرالاسود میان چهار قبیله اختلاف رخ داد، همگان پذیرفتند که این کار را عزیز قریش، یعنى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)، انجام دهد. زیرا او مردى امین و پاکدامن است.(1)

ب ـ وارستگى از آلودگیهاى محیط: پیامبر اسلام در محیطى پرورش یافته بود که در آن جز بت پرستى، قماربازى، زنده به گور کردن دختران، خوردن مردار وخون،و ستم و یغماگرى حاکم نبود. مع الوصف در چنین محیطى او انسانى والا بود که به هیچوجه آلوده به این گونه رذایل عقیدتى واخلاقى نشد.

ج ـ محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پیامبر مى نگریم مى بینیم وى مردم را درست بر ضد آنچه که در محیط وى رواج داشت فرا مى خواند. آنهابت پرست بودند، او به توحید دعوت کرد; معاد را انکار مى کردند، او ایمان به معاد را شرط اسلام شمرد; دختران را زنده به گور کرده و براى زن کمترین ارزشى قائل نبودند، امّا او کرامت انسانى را به زن بازگرداند، ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى وتکاثر نهى نمود، میگسارى و قمار رایج بود، او این امور را کردار شیطانى نامید و اجتناب از آن را فرض دانست....


1 . سیره ابن هشام، ج1، 209.

 


صفحه 129

 

د ـ ابزار دعوت: وسایل و ابزارى که پیامبر براى نشر دعوت خود از آن کمک گرفت، کاملاً انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روشهاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده کردن آن، بریدن درختان و غیره کمک نگرفت. بلکه توصیه مى کرد به زنان و کودکان و پیرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نکنند، و پیش از اتمام حجت به دشمن، جنگ را شروع ننمایند. از منطقِ ماکیاولیستى «هدف، کاربرد هرگونه وسیله را مجاز مى سازد» بیزار بود و براى نمونه در جنگ خیبر، پیشنهاد فردى را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم کردن آب آنها نپذیرفت.تاریخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى کریمانه با دشمنان است.

هـ ـ شخصیت و خصال گروندگان: ملاحظه روحیات، افکار و رفتار کسانى که به پیامبر ایمان آورده اند مى تواند پایه صدق گفتار او را روشن سازد. بدیهى است هرگاه دعوت کسى در انسانهاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانیت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنیاپرست دور وى را بگیرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در میان گروندگان راستین به پیامبر اسلام انسانهاى والایى مانند امیر مؤمنان على (علیه السلام)، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمّار را مى بینیم که تاریخ به خصایل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ایثار و پاکى و درستى آنان اعتراف دارد.

و ـ تأثیر مثبت در محیط، و پى ریزى یک تمدن عظیم و با شکوه: پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)در مدت بیست و سه سال، وضع جزیرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسانهاى یغماگر، افرادى امین، و از افراد بت پرست، موحّدانى فرهیخته و پا برجا تربیت کرد که نه تنها تمدنى با شکوه را در محیط سکونت خود برپا ساختند، بلکه تمدن بى نظیر اسلامى را به مناطق دیگر نیز گسترش


صفحه 130

دادند. جعفر بن ابى طالب (علیهما السلام)، از مسلمانان صدر اسلام، بر همین نکته مُهر تأکید نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنین گفت:

«اى فرمانروا، خدا در میان ما پیامبرى را برانگیخت که ما را از بت پرستى و قمار باز داشت و به نماز و زکات، دادگرى و نیکوکارى، و کمک به خویشاوندان امر فرمود و از فحشا و مُنکَر و ستم نهى کرد».(1)

این قرائن و نظایر آنها مى تواند ما را به صدق گفتار پیامبر اسلام وحقانیت مرام وى رهنمون گردد. قطعاً فردى با این خصوصیات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غیب، صادق بوده است، چنانکه قرائن دیگر نیز دقیقاً مؤیّد این مطلب است.

اصل هفتاد و پنجم

تصدیق پیامبر پیشین: یکى از طرق اثبات دعوى نبوت، تصدیق پیامبر پیشین است. زیرا فرض این است که نبوت پیامبر پیشین با دلایل قطعى ثابت شده، و طبعاً گفتار او مى تواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آیات قرآن استفاده مى شود که اهل کتاب،پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مى شناختند، یعنى نشانه هاى نبوت وى در کتب آسمانى آنان بیان شده است.پیامبر اسلام مدّعى این معنا شد و کسى نیز او را تکذیب نکرد، چنانکه مى فرماید: (الّذینَ آتَیْناهُمُ الکِتاب یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لیَکْتُمُونَ الحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُون)(بقره/146):کسانى که به آنان کتاب داده ایم (یهود و نصارى) پیامبر را بسان فرزندان خود نیک مى شناسند و گروهى از آنان، با آنکه حقیقت را مى دانند، آن را پنهان مى کنند.


1 . سیره إبن هشام، ج1، ص59و 360.

 


صفحه 131

 

پیامبر اسلام مدعى گشت که عیسى (علیه السلام) درباره او بشارت داده و گفته است،من شما را به آمدن پیامبرى پس از خود نوید مى دهم که احمد نام دارد:(وَمُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدی اسمُهُ أَحْمَدُ)(صف/6) و اهل کتاب این ادعا را انکار نکردند، هرچند از اظهار حقیقت نیز سرباز مى زدند. ضمناً جالب است بدانیم که کتاب انجیل با آنکه قرنهاست دستخوش تحریف شده، مع الوصف در انجیل یوحنا (فصلهاى 14، 15، 16) پیش بینى مسیح از آمدن شخصى به نام «فارقلیطا» (=ستوده = محمد) وجود دارد که پژوهندگان مى توانند به آن مراجعه کنند.(1)

اصل هفتادو ششم

چنانکه قبلاً اشاره داشتیم، معجزات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) منحصر به قرآن نبوده است، بلکه آن حضرت گاه در مناسبتهاى مختلف به منظور اقناع مردم دست به اعجاز مى زد. د راین زمینه باید خاطرنشان ساخت که، اصولاً یک محاسبه عقلى وجود معجزاتى غیر از قرآن را در زندگانى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ثابت مى کند: پیامبر براى حضرت موسى از 9 معجزه سخن مى گوید(2) و براى حضرت مسیح نیز 5 معجزه را متذکر مى شود.(3) آیا مى شود پذیرفت پیامبر اسلام، که خود را برتر از پیامبران گذشته و خاتم آنان مى شمرد، خود با نقل این همه معجزات گوناگون براى پیامبران قبلى، تنها یک معجزه داشته باشد؟! و آیا مردم، با توجه به صدور آن همه معجزات از پیامبران پیشین، تمناى معجزات مختلف از پیامبر نداشتند و به دیدن یک معجزه از وى اکتفا مى کردند؟!


1 . در این باره به کتابهایى که بشارات عهدین درباره پیامبر اکرم را گرد آورده اند، مراجعه شود مانند کتاب انیس الاعلام.

 

2 . سوره اسراء/101.

 

3 . آل عمران/49.

 


صفحه 132

 

وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پیامبر ذکر کرده است که ذیلاً بدانها اشاره مى کنیم:

الف ـ شق القمر: زمانى که مشرکان ایمان خود را منوط به دو نیم شدن ماه به اشاره پیامبر دانستند، حضرت به اذن الهى این کار را انجام داد، چنان که قرآن مى فرماید: (اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ القَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوا آیةً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِّرٌ)(قمر/1ـ2): رستاخیز نزدیک شد، و ماه به دو نیم گشت، اگر آیتى (معجزه اى) را ببینند روى برگردانده و مى گویند سحرى است مستمر. ذیل آیه کاملاً گواه آن است که مقصود از آیه، شکافتن ماه در روز رستاخیز نیست، بلکه مربوط به عصر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است.

ب ـ معراج ـ پیامبر اکرم در یک شب از مسجد الحرام در مکّه به مسجد اقصى در فلسطین، و از آنجا به جهان بالا رفت سیرى چنین عظیم در زمانى آن سان کوتاه، از دیگر معجزات پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم)است که در قرآن نقل شده است، و قدرت الهى بالاتر از آن است که عوامل طبیعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد.(1)

ج ـ مباهله با اهل کتاب ـ پیامبر براى اثبات حقانیت خود عده اى از اهل کتاب را به مباهله دعوت کرد و گفت بیایید تا خود، فرزندان و زنانمان به مباهله برخیزیم. مسلّم است که مباهله به نابودى یکى از دو طرف منتهى مى شد ولى او آمادگى خود را اعلان کرد و در نتیجه آن گروه از اهل کتاب، با مشاهده قاطعیت و استوارى پیامبر اسلام و اینکه وى عزیزترین کسان خویش را بى پروا به عرصه مباهله آورده است، عقب نشینى کردند. و تن به قبول شرایط پیامبر دادند.(2)


1 . اسراء/1.

 

2 . آل عمران/61.

 


صفحه 133

 

در اخبار از غیب قبلاً یادآور شدیم که حضرت مسیح از غیب خبر مى داد.(1) پیامبر گرامى اسلام نیز از طریق وحى از غیب خبر مى داد که یکى از آنها پیروزى رومیان بر ایرانیان (2) و دیگرى فتح مکه (3) بود.

اینها یک رشته معجزاتى است که ذکر آن در خود قرآن آمده است. افزون بر این، مورخان و محدثان اسلامى معجزات بسیار دیگرى براى آن حضرت نقل کرده اند، که مجموع آنها از تواتر اجمالى برخوردار است.


1 . آل عمران/49.

 

2 . روم/2.

 

3 . فتح/27.




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 10:53 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.